بزرگداشت ۱۳ آبان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
13 آبان تنها یک خاطره نبود؛ کشف یک «قاعده» بود؛ قاعدهای که حقیقتِ آن روز با جوهر خیانت دشمن کشف شد و امروز، حقانیت آن با خونِ پاکِ فرزندان این سرزمین بر تاریخ مُهر خورد. این قاعده میگوید «در برابر دشمنی که ذاتش سلطه است، سازش، تنها پیشپرداختِ ویرانیِ فرداست و بیاعتمادی، سنگِ بنای استقلال». از همین رو، مقاومت نه یک انتخاب که تنها راهِ ساختن است؛ معماریِ یک «ایران قوی» که بقای خود را نه در لبخند بیگانگان، که در اراده و اقتدار خویش جستجو میکند و این، همان درسی است که از دیوارهای سفارت دیروز تا میدان نبرد امروز پژواک مییابد.
یومالله ۱۳ آبان امسال در شرایطی برگزار میشود که ملت ایران بهتازگی از یک رویارویی مستقیم و ظالمانه سربلند بیرون آمده است. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه که توسط رژیم صهیونیستی و با حمایت کامل شیطان بزرگ، آمریکای جنایتکار، علیه تمامیت ارضی و استقلال کشور صورت گرفت، بار دیگر ماهیت تجاوزکار و غیرقابل اعتماد استکبار جهانی را برای همگان آشکار ساخت. این رویارویی، که در آن دشمن با تمام توان خود برای شکستن اراده ملی و تخریب زیرساختهای حیاتی کشور به میدان آمد، نه یک حادثه مقطعی، بلکه تداوم یک راهبرد خصمانه چهلواندیساله بود که ریشه در ناتوانی استکبار از پذیرش یک ایران مستقل و قدرتمند دارد. از این رو، رویکرد رسانهای در این مقطع حساس باید بر پیوند میان واقعه تاریخی ۱۳ آبان با دفاع مقدس اخیر ملت ایران در برابر تجاوز مشترک آمریکا و اسرائیل متمرکز باشد. این پیوند صرفاً یک بازخوانی تاریخی نیست، بلکه یک استراتژی تبیینی برای امروز و فردای ایران است.
روایت محوری
۱۳ آبان، در مقام یک قاعده و نه یک حادثه، نسبت ما با قدرتهای سلطهمحور را تعریف میکند؛ این روز، نقطه عطفی بود که در آن ملت ایران دریافت سرنوشت خود را نمیتواند به حسننیت قدرتهایی گره بزند که در ذات خود بهدنبال سلطه و نفی استقلال دیگران هستند. تجربه اسناد لانه جاسوسی و الگوی تکرارشونده مداخله و نقض تعهدات، بیاعتمادی آگاهانه را به اصل صیانت از حاکمیت بدل کرد. این اسناد بهمثابه کالبدشکافی یک ذهنیت بیمار بود که نشان میداد دیپلماسی در نگاه آمریکا، نه ابزار تعامل، که پوششی برای نفوذ، براندازی و کسب اطلاعات برای ضربه زدن در زمان مناسب است. جنگ ۱۲ روزه همان قاعده را در میدان امروز تأیید کرد، جایی که حمله به زیرساختهای غیرنظامی و روایتهای صلحنمای همزمان، با اصول بنیادین حقوق بینالملل (از منع توسل به زور تا تفکیک اهداف نظامی و غیرنظامی) در تعارض آشکار ایستاد. دشمن در این جنگ، همزمان که مراکز درمانی، نیروگاههای برق و انبارهای مواد غذایی را هدف قرار میداد، در تریبونهای جهانی از ضرورت صلح و گفتوگو سخن میگفت و این دوگانگی، همان منطق حاکم بر اسناد لانه جاسوسی بود: لبخند دیپلماتیک برای پنهان کردن خنجر خیانت.
در برابر این چرخه، اتکا به ظرفیتهای بومی دفاعی، انسجام اجتماعی و اقتدار نظام کارآمدی خود را نشان داد و اهداف اعلامی طرف متجاوز محقق نشد. این اتکا به خود، نه یک انتخاب از سر ناچاری، که یک راهبرد برخاسته از فهم عمیق تاریخی بود. اهدافی چون نابودی توان بازدارندگی، ایجاد شکاف میان ملت و حاکمیت و تحمیل شرایط سیاسی جدید، همگی با سد محکم مقاومت ملی برخورد کردند. بدینسان، مقاومت از سطح شعار به سطح میدان ارتقا یافت و سازش بیضمانت بهمثابه بازتولید آسیبپذیری آشکار شد. نتیجه روایی معتبر این پیوند آن است که ۱۳ آبان زبان تحلیل را به ما میدهد و جنگ ۱۲ روزه اعتبار تجربی همان تحلیل را؛ و بر این اساس، هر روایت رسانهای امروز باید استقلال، کرامت و امنیت ملی را در نسبت توأمان با معیارهای حقوقی، سنجشپذیری دادهمحور و بازدارندگی مسئول صورتبندی کند.
پیوند ۱۳ آبان با جنگ ۱۲ روزه در سه مفصل زیر باید صورت گیرد؛
- از نماد به راهبرد؛ ۱۳ آبان صرفاً یک خاطره یا نماد نیست، بلکه تبلور یک انتخاب استراتژیک میان دو مسیر است: مسیر مقاومت، عزت و استقلال در برابر مسیر سازش، ذلت و سلطه. جنگ ۱۲ روزه نشان داد این دوگانه یک بحث نظری نیست، بلکه واقعیتی است که امنیت و بقای کشور به درک صحیح آن وابسته است.
- از اسناد تا میدان؛ باید الگوی رفتاری آمریکا و اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه را با محتوای اسناد لانه جاسوسی تطبیق داد. آن اسناد از برنامهریزی برای نفوذ در ارکان حاکمیت، ایجاد شبکه جاسوسی و طراحی آشوبهای داخلی سخن میگفتند؛ امروز همان الگو در جنگ ترکیبی (نظامی، اقتصادی، رسانهای) علیه ایران پیاده میشود.
- از تجربه تا قاعده؛ تجربیات تاریخی متعدد، از کودتای ۲۸ مرداد تا بدعهدیهای پس از توافقات بینالمللی و نهایتاً جنگ ۱۲ روزه، باید از خاطرهگویی احساسی فراتر رفته و به قاعدههای تحلیلی درباره بیاعتمادی ساختاری به استکبار و کارآمدی مقاومت تبدیل شوند. این قاعدهها باید مبنای تصمیمسازی در سطح کلان و آگاهیبخشی در سطح عمومی باشند.
گزارههای کلیدی که باید خطوط اصلی تولید محتوا را تشکیل دهند
- ۱۳ آبان یک قاعده است، نه یک حادثه؛ هرگاه تکیه بر سلطه بیرونی جای اراده ملی را بگیرد، حاکمیت و کرامت فرسوده میشود. این گزاره باید روشن کند که وابستگی، حتی در ظاهر دوستانه، آغاز فرسایش استقلال است. تاریخ معاصر ایران و جهان مملو از دولتهایی است که با امید به حمایت خارجی، منافع ملی خود را واگذار کردند و در نهایت، همان قدرت خارجی آنها را قربانی معاملات بزرگتر خود کرد. ۱۳ آبان نقطه پایان این تفکر در ایران بود.
- بیاعتمادی آگاهانه، اصل صیانت از استقلال است؛ تجربهها نشان دادهاند که حسننیت بیضمانت همان قدر خطرناک است که خصومت آشکار. حسننیت در برابر قدرتی که ذاتاً متجاوز است، سادهلوحی است. بیاعتمادی آگاهانه به معنای انزواطلبی نیست، بلکه به معنای تعامل هوشمندانه و مبتنی بر تضمینهای عینی و سازوکارهای راستیآزمایی است. جنگ ۱۲ روزه نشان داد هرگونه خوشبینی به دشمن، فرصتی برای او جهت تجدید قوا و طراحی تهاجم بعدی فراهم میکند.
- مقاومت مسئول = امنیت پایدار؛ بازدارندگی بومی، همراه با پایبندی حقوقی و اخلاقی، امنیت را میسازد؛ نه سازش بیپشتوانه. مقاومت ایران صرفاً یک واکنش نظامی نیست، بلکه یک دکترین دفاعی مسئولانه است. در حالی که دشمن عامدانه غیرنظامیان و زیرساختها را هدف قرار میدهد، راهبرد ایران بر اساس تفکیک اهداف نظامی و غیرنظامی و پایبندی به اصول انسانی استوار است. این رویکرد، ضمن تأمین امنیت، مشروعیت اخلاقی گفتمان مقاومت را نیز تقویت میکند.
- سازش بیضمانت = بازتولید آسیبپذیری؛ توافق بدون سازوکار اجرایی و ضمانت نقض، صرفاً زمان میخرد برای تهاجم بعدی. هر توافقی که در آن هزینه نقض برای طرف مقابل تعریف نشده باشد، یک قرارداد یکطرفه است. تاریخ نشان داده است که استکبار به هیچ تعهدی پایبند نیست مگر آنکه بداند نقض آن هزینهای سنگینتر از پایبندی به آن دارد. سازش بدون پشتوانه قدرت، دعوت از دشمن برای تجاوز در آینده است.
- تفکیک ادعا از واقعیت میدانی واجب است؛ نتایج عملی و هزینه–فایده واقعی معیار داوریاند، نه لحن صلحنما یا برچسبهای تبلیغاتی. رسانههای غربی تلاش کردند جنگ ۱۲ روزه را یک «عملیات محدود و دقیق» جلوه دهند، اما واقعیت میدانی، یک جنایت جنگی گسترده و تلاش برای نابودی بنیانهای زندگی مردم بود. داوری باید بر اساس آمار شهدا، حجم ویرانیها و عدم تحقق اهداف دشمن باشد، نه پروپاگاندای رسانهای.
- حمله به غیرنظامیان تنها یک اشتباه نیست؛ نقض قاعده است؛ هر روایت توجیهگر آن، نشانهی بحران صداقت و مشروعیت است. حقوق بینالملل بهصراحت تفکیک میان نظامیان و غیرنظامیان را یک اصل بنیادین میداند. وقتی یک قدرت بهصورت سیستماتیک این اصل را زیر پا میگذارد و رسانههای همسو با آن تلاش در توجیه این جنایات دارند، این نشانه استیصال در میدان و ورشکستگی اخلاقی است.
- حافظهی تاریخی باید به قاعده تحلیلی تبدیل شود؛ از اسناد و تجربهها به الگوی رفتاری برسیم، نه به خاطرهگویی احساسی. بازخوانی ۱۳ آبان نباید به تکرار شعارها محدود شود. باید اسناد لانه جاسوسی را کنار اقدامات امروز آمریکا قرار داد و الگوی ثابت «مداخله، فریب، فشار» را استخراج کرد. این الگو به نسل جوان کمک میکند بفهمد که دشمنی آمریکا ریشه در تضاد منافع ساختاری دارد، نه سوءتفاهمهای سیاسی.
- انسجام ملی سرمایه بازدارندگی است؛ اختلاف سلیقه مجاز است؛ شکافسازی در بزنگاه تهدید، ضربه به امنیت جمعی است. یکی از اهداف اصلی دشمن در جنگ ۱۲ روزه، ایجاد تفرقه داخلی و تقابل مردم با حاکمیت بود. اما واکنش ملت ایران، وحدت و همبستگی بیسابقه بود. این انسجام، خود یک عنصر کلیدی در بازدارندگی است و نشان میدهد که در لحظات خطر، ایران یک پیکر واحد است.
- استقلال، سهگانهای بههمپیوسته است؛ کرامت انسانی، پیشرفت درونزا و امنیت ملی یا با هم محقق میشوند یا هیچکدام پایدار نمیمانند. نمیتوان کشوری وابسته و ناامن داشت اما از کرامت انسانی و پیشرفت سخن گفت. استقلال سیاسی، بستر امنیت پایدار را فراهم میکند و امنیت، لازمه پیشرفت اقتصادی و علمی است. این سه مؤلفه، اضلاع یک مثلث هستند که بقای هر یک به دیگری وابسته است.
- هر مذاکره به اندازهی ضمانتهایش معتبر است؛ معیار، سازوکارهای اجرا، نظارت و هزینه نقض است، نه تیتر توافق. فریب بزرگ دیپلماسی غربی، تمرکز بر عناوین زیبا و کلی و خالی کردن متن توافق از ضمانتهای اجرایی است. تجربه نشان داده است که بدون مکانیزمهای دقیق برای رسیدگی به نقض عهد، هر توافقی صرفاً کاغذی بیارزش است.
- استانداردهای دوگانه را باید عیان کرد؛ ادعای حقوق بشر وقتی معتبر است که در میدان، بر همه یکسان اعمال شود. فریادهای حقوق بشری غرب در برابر کوچکترین حوادث در کشورهای مستقل، در برابر جنایات جنگی آشکار متحدانشان به سکوتی مرگبار تبدیل میشود. این دوگانگی باید بهطور مستمر در رسانهها افشا شود تا پوچی و ریاکارانه بودن این ادعاها برای افکار عمومی جهان آشکار گردد.
- روایت درست، اطمینان میسازد نه هراس؛ دقت مفهومی، استنادپذیری و پرهیز از اغراق، سرمایه اعتماد عمومیاند و نباید مردم را با روایتهای نادرست دچار اشتباه کرد. در جنگ رسانهای، دشمن با پمپاژ اخبار جعلی و اغراقآمیز بهدنبال ایجاد هراس و بیاعتمادی است. راه مقابله با آن، ارائه روایتی دقیق، مستند و صادقانه است. مردم باید بدانند که قدرت کشورشان واقعی است، اما در عین حال، تهدیدها نیز جدی هستند. این توازن، اعتماد عمومی را حفظ میکند.
محورهای فرعی و کامل کننده
محور ۱) پیوستگی دشمنی و بیثمری سازش
- تاریخی از خیانت، نه سوءتفاهم؛ روایت نقاط عطف سلطهجویانه آمریکا بهمثابه شواهد اراده خصمانه، نه سوءبرداشت.
باید بهطور مستمر روایت کرد که خصومت آمریکا با ایران از یک سوءتفاهم یا اختلاف سیاسی ساده نشأت نگرفته است. از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی، تا حمایت از رژیم پهلوی، تا حمایت همهجانبه از صدام در جنگ تحمیلی، تا ترور دانشمندان هستهای و تحریمهای ظالمانه، همگی قطعات یک پازل هستند که یک تصویر را نشان میدهد: اراده آمریکا برای نابودی یا تسلیم ایران مستقل.
- لانه جاسوسی؛ نماد بیاعتمادی تاریخی؛ بازخوانی اسناد سفارت و مقایسه الگوی توطئه با اقدامات نظامی آمریکا در جنگ ۱۲روزه؛ اثبات تداوم ذهنیت سلطهطلب.
باید برنامههای مشخصی برای بازخوانی گزینشی اسناد لانه تولید شود. برای مثال، سندی که از برنامه آمریکا برای ایجاد ارتباط با سران ارتش و تحریک آنها به کودتا پرده برمیدارد، باید در کنار تلاش امروز آمریکا برای ایجاد شکاف در نیروهای مسلح ایران تحلیل شود. سندی که از پرداخت پول به برخی روزنامهنگاران برای تخریب چهرههای انقلابی حکایت دارد، باید با خط عملیات روانی رسانههای فارسیزبان در جنگ ۱۲ روزه مقایسه شود.
- فرجام سازش و عبرت از گذشته؛ مرور نمونههایی که اعتماد به آمریکا به زیان منافع ملی انجامیده؛ درس ۱۳ آبان = مقاومت تنها راه صیانت از استقلال.
باید تاریخ کشورهایی را روایت کرد که مسیر سازش را برگزیدند و سرنوشت آنها چه شد. از سرنوشت دولت مصدق در ایران تا سرنوشت بسیاری از رهبران در آمریکای لاتین و آفریقا که با اعتماد به آمریکا سرنگون شدند. این نمونهها نشان میدهند که سازش با گرگ، پایانش جز دریده شدن نیست و ۱۳ آبان، واکسنی بود که ایران را در برابر این بیماری تاریخی مصون کرد.
- ۱۳ آبان، اثبات یک پیشبینی؛ تسخیر لانه، واکنش احساسی نبود؛ محصول بینش عمیق و درست نسبت به دشمنی پایانناپذیر آمریکا بود که جنگ ۱۲ روزه آن را تأیید کرد
باید بر این نکته تأکید کرد که دانشجویان پیرو خط امام، نه از سر هیجان، بلکه بر اساس تحلیل دقیق از رفتار آمریکا (پناه دادن به شاه مخلوع و سابقه کودتا) به این نتیجه رسیدند که سفارت آمریکا مرکز فرماندهی توطئه علیه انقلاب است. جنگ ۱۲ روزه و حمایت بیقیدوشرط آمریکا از تجاوز اسرائیل، نشان داد که آن بینش عمیق و پیشبینی درست بود و ماهیت آمریکا هیچ تغییری نکرده است.
- تسلسل علت و معلولی خصومت؛ پیوند میان ساختار سیاست خارجی آمریکا و الگوی مکرر نقض تعهدات، برای تحکیم روایت «ماهیت سلطه»، نه مقطع یا رخداد.
دشمنی آمریکا با ایران به این دولت یا آن رئیسجمهور مربوط نیست. این خصومت ریشه در ساختار نظام سرمایهداری و امپریالیستی آمریکا دارد که نمیتواند یک قدرت منطقهای مستقل و تأثیرگذار را که الگوهایش را به چالش میکشد، تحمل کند. بنابراین، تا زمانی که ایران بر استقلال خود پایبند است و آمریکا بر ماهیت سلطهگر خود، این تضاد ادامه خواهد داشت.
محور ۲) رسوایی متجاوز و تضعیف گفتمان سازش
- جنایت جنگی، نه اشتباه تاکتیکی؛ مستندسازی ابعاد انسانی-زیرساختی جنگ ۱۲ روزه؛ تأکید بر کشتار غیرنظامیان بهعنوان جنایت جنگی با پشتیبانی آمریکا.
باید با استفاده از تصاویر، شهادت شاهدان عینی و گزارشهای مستند، ابعاد جنایات جنگی دشمن را به تصویر کشید. حمله به بیمارستانها، مدارس، آمبولانسها و صفوف مردم برای دریافت نان، «اشتباه تاکتیکی» یا «خسارت جانبی» نیست، بلکه یک راهبرد عامدانه برای درهم شکستن مقاومت مدنی و ایجاد وحشت است. باید این جنایات را با پشتیبانی تسلیحاتی، اطلاعاتی و مالی آمریکا پیوند زد.
- نقض پیمان بهمثابه ماهیت استکبار؛ برجستهسازی نقض آشکار قوانین بینالمللی توسط آمریکا و اسرائیل؛ طرح پرسش بنیادین درباره معنای «سازش با بیتعهد».
باید فهرستی از قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی (مانند منشور ملل متحد، کنوانسیونهای ژنو و…) که در این جنگ توسط متجاوزان نقض شده است، تهیه و به زبان ساده برای افکار عمومی تشریح شود. سپس این سؤال مطرح شود: وقتی یک رژیم به بدیهیترین اصول حقوق بینالملل پایبند نیست، چگونه میتوان با او بر سر مسائل پیچیدهتر به یک توافق پایدار و قابل اعتماد رسید؟
- فریبکاری صلح، پوشش تجاوز؛ تحلیل زبان دیپلماسی بهظاهر صلحجویانه بهعنوان پوشش اهداف سلطهطلبانه.
باید همزمانی حملات وحشیانه با اظهارات دیپلماتیک فریبکارانه را برجسته کرد. تحلیلگران باید نشان دهند که چگونه عباراتی مانند «کاهش تنش»، «راهحل دو دولتی» یا «نگرانیهای بشردوستانه» از سوی آمریکا و متحدانش، کلماتی بیمعنا هستند که صرفاً برای خریدن زمان، فریب افکار عمومی و فراهم کردن پوشش سیاسی برای ادامه تجاوز به کار میروند.
- دوگانگی معیارهای حقوق بشری غرب؛ تبیین شکاف گفتار و کردار در روایت حقوق بشر غربی برای تقویت بنیان افشاگرانه.
باید بهطور مصداقی نشان داد که نهادها و شخصیتهای غربی که برای یک موضوع کوچک در ایران بیانیههای تند صادر میکنند، چگونه در برابر کشتار هزاران زن و کودک در جنگ ۱۲ روزه سکوت کرده یا با عباراتی دوپهلو از کنار آن میگذرند. این مقایسهها، ریاکاری عمیق در گفتمان حقوق بشر غربی را آشکار میسازد.
محور ۳) پیروزی مقاومت و بنبست سازش
- مقاومت، تنها راه پیروزی؛ سازش، راه شکست؛ برجستهسازی توانمندیهای بومی و دستاوردهای دفاعی حاصل خودباوری در برابر ناکارآمدی سازش.
باید دستاوردهای میدانی مقاومت در جنگ ۱۲ روزه را به تصویر کشید: ساقط کردن پهپادهای پیشرفته دشمن، هدف قرار دادن مراکز حساس نظامی، تحمیل هزینه سنگین به متجاوز و نهایتاً وادار کردن او به توقف جنگ بدون رسیدن به اهدافش. این دستاوردها باید در کنار این واقعیت قرار گیرد که هیچکدام از کشورهایی که مسیر سازش را رفتند، به امنیت و پیشرفت نرسیدند.
- وحدت ملی پیرامون مقاومت؛ تبیین نقش همبستگی اجتماعی در تقویت بنیه ملی طی جنگ ۱۲ روزه؛ سازش بهعنوان منشأ شکاف و تضعیف روحیه جمعی.
باید صحنههایی از وحدت ملی را به نمایش گذاشت: از کمکهای مردمی به مناطق جنگزده، تا حضور پرشور مردم در تشییع شهدا، تا فعالیتهای خودجوش جوانان در فضای مجازی برای مقابله با جنگ روانی دشمن. این همبستگی نشان داد که تهدید خارجی، برخلاف تصور دشمن، به انسجام داخلی منجر میشود، در حالی که گفتمان سازش همواره با ایجاد دوقطبی و تضعیف اراده ملی همراه بوده است.
- دفاع مقدس ۱۲ روزه و ناتوانی استکبار؛ تحلیل نتایج جنگ ۱۲ روزه و عدم تحقق اهداف دشمن بهعنوان پیروزی گفتمان مقاومت و بنبست سازش.
باید بهطور دقیق اهداف اعلامی و پنهان دشمن در ابتدای جنگ را برشمرد (مثلاً نابودی توان موشکی، اشغال بخشی از سرزمین، ایجاد منطقه حائل و…) و سپس با واقعیتهای پایان جنگ مقایسه کرد. عدم تحقق این اهداف، به معنای یک پیروزی استراتژیک برای ایران و شکست برای جبهه استکبار است.
- ایران قوی، ایران مقاوم؛ تصویر ایران مستقل و خودباور که امنیت و پیشرفت را مرهون مقاومت در برابر سلطه خارجی میداند.
باید تصویری امیدوار و مقتدر از ایران ارائه داد. ایرانی که در اوج تحریمها، به توانمندیهای دفاعی پیشرفته دست یافته، در برابر یک جنگ تمامعیار ایستادگی کرده و همزمان مسیر پیشرفت علمی و اقتصادی خود را ادامه میدهد. این تصویر، الهامبخش ملتهای آزاده و ناامیدکننده دشمنان خواهد بود.
- نظریه بازدارندگی بومی؛ تبیین نسبت مقاومت–بازدارندگی–امنیت پایدار در چارچوب الگوی ایرانی – اسلامی پیشرفت.
باید این نظریه را تبیین کرد که امنیت وارداتی یا خریدنی نیست، بلکه محصول قدرتی است که از درون یک ملت میجوشد. مقاومت فعال، به ایجاد بازدارندگی مؤثر منجر میشود و بازدارندگی، پیششرط امنیت پایدار برای توسعه و پیشرفت است. این یک الگوی کاملاً ایرانی است که کارآمدی خود را در میدان عمل به اثبات رسانده است.
محور ۴) افول استکبار و طلوع نظم مقاومتمحور
- خوابی که آمریکا دید و تعبیر نشد؛ تحلیل افول توان آمریکا در سطح بینالمللی و نقش مقاومت ایران و منطقه در این روند.
باید نشان داد که جنگ ۱۲ روزه، یکی دیگر از حلقههای زنجیره شکستهای آمریکا در منطقه و جهان بود. از شکست در افغانستان و عراق تا ناتوانی در مدیریت بحرانهای جهانی، قدرت هژمونیک آمریکا رو به افول است. مقاومت ایران و محور مقاومت در منطقه، یکی از کاتالیزورهای اصلی این افول و تسریعکننده گذار به نظم نوین جهانی بوده است.
- الگوی مقاومت فراتر از مرزها؛ برجستهسازی همبستگیهای منطقهای-جهانی با مقاومت ایران طی جنگ ۱۲ روزه؛ ایران بهمثابه الگوی ملتهای آزاده.
باید حمایتهای مردمی و دولتی از مقاومت ایران در سراسر جهان را به تصویر کشید. از تظاهرات در پایتختهای اروپایی و آسیایی تا مواضع حمایتی کشورهای مستقل. این نشان میدهد که مقاومت ایران دیگر یک پدیده محلی نیست، بلکه به یک الگوی الهامبخش برای همه ملتهایی تبدیل شده است که بهدنبال رهایی از سلطه هستند.
- نظم نوین چندقطبی؛ حاصل مقاومت، نه سازش؛ تبیین خاستگاه نظم چندقطبی در حال ظهور بهمثابه برونداد ایستادگی ملتها.
باید این تحلیل را جا انداخت که شکلگیری نظم چندقطبی و ظهور قدرتهای جدید، نتیجه کوتاه آمدن یا سازش در برابر غرب نیست، بلکه دقیقاً محصول مقاومت و ایستادگی کشورهایی مانند ایران، روسیه و چین در برابر یکجانبهگرایی آمریکاست. مقاومت، موتور محرک تاریخ به سمت جهانی عادلانهتر است.
- محور مقاومت؛ ضامن امنیت منطقه؛ برجستهسازی حمایت متحدان منطقهای ایران و کارکرد همبستگی دفاعی در برابر تجاوزات خارجی در تقابل با ائتلافهای شکننده غربمحور.
باید نقش حمایتی و هماهنگ متحدان ایران در منطقه طی جنگ ۱۲ روزه را برجسته کرد. این همبستگی نشان داد که محور مقاومت یک ائتلاف واقعی، مبتنی بر منافع و تهدیدات مشترک است که کارآمدی خود را در میدان نشان داده است، در حالی که ائتلافهای ساخته و پرداخته آمریکا در منطقه، شکننده و صرفاً بر اساس منافع کوتاهمدت شکل گرفتهاند.
محور ۵) افشای ماهیت دوگانه و جنایتکار آمریکا و اسرائیل
- حقوق بشر زیر بمباران؛ مستندسازی خسارات زیرساختی و شهادت شهروندان بیگناه و تقابل آن با ادعاهای حقوق بشری غرب.
باید با ساخت مستندهای کوتاه و تأثیرگذار، داستانهای انسانی قربانیان جنگ را روایت کرد. داستان کودکی که زیر آوار مانده، پزشکی که در حین خدمت در بیمارستان به شهادت رسیده، یا پدری که تمام خانوادهاش را از دست داده است. این روایتهای انسانی باید در کنار تصاویر مقامات غربی که از حقوق بشر دم میزنند، قرار گیرد تا عمق ریاکاری آنها نمایان شود.
- آمریکا، شریک جرم اول؛ برجستهسازی نقش حمایتی-عملیاتی آمریکا در کنار اسرائیل و تأکید بر ماهیت مشترک تجاوز.
نباید اجازه داد آمریکا پشت اسرائیل پنهان شود. باید با ارائه اسناد و شواهد (مانند نوع بمبهای استفاده شده، اطلاعات ماهوارهای ارائه شده، وتوی قطعنامهها در شورای امنیت)، نشان داد که این جنگ، یک جنگ نیابتی از طرف آمریکا بوده و واشنگتن در تمام جنایات رخ داده، شریک جرم اصلی است.
- سکوت نهادهای بینالمللی؛ نقد انفعال و حمایت ضمنی سازمانهای بینالمللی از اقدامات تروریستی و جنایتکارانه اسرائیل و حامی اصلیاش آمریکا و طرح پرسش از کارکرد واقعیشان ذیل سلطه هژمون.
باید عملکرد سازمان ملل، شورای امنیت، دادگاه کیفری بینالمللی و دیگر نهادهای مدعی را زیر ذرهبین قرار داد. سکوت، انفعال یا بیانیههای ضعیف و دوپهلو در برابر جنایات جنگی آشکار رژیم صهیونی با حمایت و پشتیبانی آمریکا، این سؤال را مطرح میکند که آیا این سازمانها ابزاری در دست قدرتهای بزرگ هستند یا نهادهایی مستقل برای حفظ صلح و عدالت جهانی؟
- بحران مشروعیت نهادهای بینالمللی؛ طرح ایده بازتعریف امنیت جمعی در مواجهه با استانداردهای دوگانه نهادها.
باید این بحث را در سطح نخبگان و رسانههای جهان مطرح کرد که با توجه به ناکارآمدی و استانداردهای دوگانه نهادهای فعلی، جهان نیازمند بازنگری در ساختارهای بینالمللی و تعریف جدیدی از امنیت جمعی است که در آن، حق حاکمیت و امنیت همه کشورها، فارغ از قدرت نظامی و اقتصادیشان، محترم شمرده شود.
- اخلاق قدرت؛ صورتبندی قدرت مسئول در برابر قدرت سلطهگر برای تمایز گفتمان مقاومت از جنگطلبی.
باید نشان داد که قدرت جمهوری اسلامی، یک قدرت مسئول و اخلاقمدار است. این قدرت برای دفاع از خود و مظلومان به کار گرفته میشود و همواره به اصول انسانی پایبند است. در مقابل، قدرت استکبار، قدرتی سلطهگر، افسارگسیخته و فاقد هرگونه پایبندی اخلاقی است. این تمایز، حقانیت گفتمان مقاومت را اثبات میکند.
محور ۶) تجلیل از مقاومت ملی و نمایش قدرت بازدارندگی ایران
- پاسخهای کوبنده؛ تبلور غیرت ایرانی؛ تمرکز بر پاسخهای موشکی و پهپادی و نمایش اقتدار دفاعی بهمثابه تجلی اراده ملت و نماد خودباوری و عزت.
تصاویر شلیک موشکها و پهپادها و اصابت دقیق آنها به اهداف تعیینشده، صرفاً نمایش قدرت نظامی نیست، بلکه تجلی اراده یک ملت برای دفاع از کرامت و استقلال خویش است. این تصاویر باید با سرودهای حماسی و روایتهای غرورآفرین همراه شود تا حس عزت ملی را تقویت کند.
- وحدت ملی، رمز پیروزی؛ بازنمایی همبستگی اقشار، اقوام و مذاهب و تبدیل فشار خارجی به انسجام داخلی.
باید روایتهایی از وحدت اقوام مختلف ایرانی (کرد، لر، عرب، ترک، بلوچ و…) در دفاع از کشور به تصویر کشیده شود. نشان دادن حضور پیروان ادیان و مذاهب مختلف در کنار یکدیگر در مراسم تشییع شهدا یا در صفوف کمکرسانی، پیامی قدرتمند به دشمن است که ایران یک ملت واحد و تجزیهناپذیر است.
- جنگ ۱۲ روزه و شکست نظریه تغییر حکومت؛ تبیین ناکامی دشمن در ایجاد شکاف ملت–حاکمیت و اثبات تسلیمناپذیری ایران.
دشمن امیدوار بود که فشارهای جنگ، به اعتراضات داخلی و فروپاشی اجتماعی منجر شود. اما آنچه در عمل رخ داد، دقیقاً برعکس بود. ملت ایران نشان داد که با وجود همه مشکلات و انتقادات داخلی، در برابر تهدید خارجی یکپارچه و پشتیبان نظام و نیروهای مسلح خود است و این، بزرگترین شکست راهبردی برای دشمن بود.
- حافظه جمعی مقاومت؛ پیوند نسلها از تسخیر لانه جاسوسی تا دفاع مقدس ۸ ساله و جنگ ۱۲ روزه برای ساخت هویت مقاومتی پایدار.
باید یک خط روایی مستمر میان نسلهای مختلف انقلاب ایجاد کرد. باید نشان داد جوانی که امروز در جنگ ۱۲ روزه جنگیده، فرزند همان پدری است که در دفاع مقدس جنگیده و نوه همان پدربزرگی است که در انقلاب حضور داشته است. این پیوند نسلی، هویت مقاومتی ایران را عمیق و پایدار میسازد.
- همتکاملی منافع و ارزشها؛ نشاندادن همپوشانی استقلالخواهی با منافع مشترک امنیتی و اقتصادی در بلوکهای نوظهور.
باید تبیین کرد که ایستادگی بر سر ارزشهایی چون استقلال و عزت، در نهایت به تأمین منافع ملی نیز میانجامد. ایرانِ مقاوم، شریکی قابل اعتماد برای قدرتهای نوظهور در نظم جدید جهانی است و این جایگاه، فرصتهای اقتصادی و امنیتی بینظیری را برای کشور فراهم میکند که هرگز در سایه وابستگی به غرب به دست نمیآمد.
محور ۷) آمریکا علیه پیشرفت؛ مشکل اصلی امریکا با ایران نه صرفا مسئله هستهای بلکه اصل قدرتمند شدن ملت ایران و پیشرفت آن است
- پیشرفت بهمثابه تهدید اصلی؛ بازتعریف علت دشمنی آمریکا.
باید این تحلیل را عمیقاً جا انداخت که مشکل آمریکا با ایران، نه برنامه هستهای، نه حقوق بشر و نه سیاستهای منطقهای، بلکه نفسِ «پیشرفت» و «قدرتمند شدن» ایران است. یک ایران پیشرفته، مستقل و الهامبخش، بزرگترین تهدید برای نظم سلطهگرانه آمریکاست، زیرا الگویی متفاوت از توسعه را به جهان ارائه میدهد. بنابراین، هر اقدامی که به پیشرفت ایران منجر شود، هدف تحریم و تخریب آمریکا قرار میگیرد.
- تحریم، ابزار توقف؛ پیوند تحریمهای اقتصادی با جنگ نظامی.
باید نشان داد که تحریمها، جنگ اقتصادی و جنگ نظامی دو روی یک سکه هستند و هدف هر دو، فلج کردن ایران و جلوگیری از تبدیل شدن آن به یک قدرت کامل است. تحریم دارو و تجهیزات پزشکی همانقدر جنایتکارانه است که بمباران یک بیمارستان. هدف هر دو، گرفتن جان انسانهای بیگناه و شکستن اراده ملت است.
- تداوم تروریسم آمریکایی؛ از ترور دانشمندان تا تخریب زیرساخت؛ تبیین الگوی ثابت حمله به مراکز پیشرفت.
باید الگوی رفتاری دشمن در هدف قرار دادن نمادهای پیشرفت ایران را برجسته کرد. ترور دانشمندان هستهای و نظامی، حملات سایبری به زیرساختهای صنعتی و هستهای و بمباران مراکز علمی و صنعتی در جنگ ۱۲ روزه، همگی نشان میدهند که دشمن بهطور دقیق نقاط قوت و پیشرانهای توسعه کشور را هدف گرفته است.
- فریب «تغییر رفتار»؛ تبیین اینکه هدف واقعی، «توقف توانمندی» است.
آمریکا ادعا میکند که بهدنبال «تغییر رفتار» ایران است، اما در عمل، هرگاه ایران در زمینهای قدرتمند شده (چه در حوزه دفاعی، چه هستهای و چه منطقهای)، فشارها بر همان حوزه متمرکز شده است. این نشان میدهد که هدف، نه تغییر رفتار، بلکه از بین بردن توانمندی و بازگرداندن ایران به دوره وابستگی است.
محور ۸) تداومبخشی به حافظه نسلی از ۱۳ آبان
- جنگ ۱۲ روزه، کلاس درس ۱۳ آبان؛ این مقطع، درواقع بزنگاه اثبات حقانیت دیدگاه جمهوری اسلامی بود.
باید برای نسل جوان که واقعه تسخیر لانه جاسوسی را تجربه نکرده، توضیح داد که جنگ ۱۲ روزه، نسخه عملی و ملموس همان حقیقتی است که در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ درک شد. اگر آن روز اسناد دخالت آمریکا کشف شد، امروز حمایت عملی آمریکا از تجاوز را به چشم خود دیدیم. این جنگ، بهترین فرصت برای آموزش آموزههای بنیادین انقلاب به نسل جدید است.
- از روایت پدران به تجربه فرزندان؛ ساختن پل ارتباطی میاننسلی.
باید برنامههایی تولید شود که در آن، نسل اول انقلاب (دانشجویان پیرو خط امام، رزمندگان دفاع مقدس) در کنار جوانان امروز (مدافعان وطن در جنگ ۱۲ روزه، فعالان سایبری) بنشینند و تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. این گفتوگوها نشان میدهد که روح مقاومت در نسلهای مختلف ایران جاری است.
- رسانه، مسئول انتقال حافظه؛ ضرورت تداوم و تقویت تولیدات فرهنگی و هنری.
صرفاً گزارش خبری کافی نیست. باید با ساخت فیلمهای سینمایی، سریال، انیمیشن، بازیهای رایانهای و موسیقی، روایت مقاومت را در قالبهای جذاب و تأثیرگذار به نسل نو منتقل کرد. حافظه تاریخی تا زمانی زنده میماند که در فرهنگ و هنر یک ملت بازتولید شود.
- ۱۳ آبان، روز تحلیل آینده؛ این روز فقط یادآوری گذشته و بازخوانی یک اتفاق تاریخی نیست.
باید از ۱۳ آبان بهعنوان فرصتی برای تحلیل چالشهای آینده و راهبردهای مقابله با آن استفاده کرد. با توجه به الگوی رفتاری استکبار که در این چهل سال ثابت مانده است، چگونه باید برای دهههای آینده برنامهریزی کرد؟ این روز باید به یک کارگاه ملی برای آیندهپژوهی مبتنی بر تجربه تاریخی تبدیل شود.
محور ۹) داشتن نگاه واقعبینانه به ماهیت آمریکا
- دشمن واقعی، نه افسانهای؛ ضرورت شناخت دقیق ابعاد قدرت و ضعف آمریکا.
بزرگترین خطای راهبردی، یا ترسیدن بیش از حد از دشمن یا دستکم گرفتن اوست. باید از طریق برنامههای تحلیلی دقیق، تصویری واقعبینانه از آمریکا ارائه داد. آمریکا هنوز قدرتمندترین نیروی نظامی و اقتصادی جهان را دارد، اما در عین حال، از مشکلات عمیق داخلی (شکاف سیاسی، بحرانهای اجتماعی، بدهیهای عظیم) و چالشهای بزرگ خارجی (افول هژمونی، رقابت با چین و روسیه) رنج میبرد.
- بازدارندگی، محصول شناخت دقیق؛ استفاده از نقاط ضعف دشمن.
- یک راهبرد دفاعی هوشمند، بر اساس شناخت نقاط ضعف دشمن و بهرهبرداری از آنها استوار است. برای مثال، افکار عمومی در آمریکا نسبت به تلفات انسانی و هزینههای جنگ بسیار حساس است. تحمیل هزینه به دشمن و نمایش ناکامیهایش، میتواند بر تصمیمسازیهای داخلی آن تأثیر بگذارد. نگاه واقعبینانه، کلید طراحی چنین راهبردهایی است.
- حفظ ثبات روانی جامعه؛ پرهیز از هیجانزدگی در پیروزی و ناامیدی در شکست.
نگاه واقعبینانه به ما کمک میکند که نه با یک پیروزی تاکتیکی دچار غرور کاذب شویم و نه با یک شکست مقطعی، روحیه خود را از دست بدهیم. باید درک کرد که رویارویی با استکبار، یک ماراتن طولانی است، نه یک مسابقه دوی سرعت. حفظ آرامش و ثبات روانی جامعه در طول این مسیر، یک ضرورت است.
- تفکیک دولت از ملت و ساختارهای قدرت؛ آمریکا، یک «مجموعه» است، نه یک «شخص».
باید تحلیلهای خود را از سطح شخص رئیسجمهور فراتر برده و ساختارهای عمیق قدرت در آمریکا (کمپلکس نظامی-صنعتی، لابیهای صهیونیستی، غولهای مالی) را که سیاست خارجی واقعی آن کشور را تعیین میکنند، برای مردم تشریح کرد. این به درک عمیقتر و پایدارتر از رفتار آمریکا کمک میکند.
محور ۱۰) تبیین ماهیت استکبارستیزی ایران
استکبارستیزی، یک ضرورت تحمیلی؛ باید این گزاره مهم را تبیین کرد که جمهوری اسلامی در ذات خود یک پروژه تمدنی برای پیشرفت، عدالت و معنویت است.
استکبارستیزی و مقاومت، هدف نهایی این پروژه نیست، بلکه یک راهبرد ضروری و تحمیلی برای دفاع از خود در برابر دشمنی است که میخواهد این پروژه را نابود کند. این دشمنی، مانند یک مانع در مسیر حرکت قطار پیشرفت ایران است.
- محاسبه هزینه سلطهجویی؛ نشان دادن فرصتهای از دست رفته و تبیین اینکه رفتار ایران، درواقع واکنشی به کنش سلطهجویانه آمریکاست.
باید بهطور شفاف برای مردم توضیح داد که اگر خصومتها و تحریمهای آمریکا نبود، ایران امروز در چه جایگاهی از نظر اقتصادی، علمی و رفاهی قرار داشت. انرژی و منابع عظیمی که صرف مقابله با تهدیدات شده است، میتوانست صرف توسعه زیرساختها، بهبود معیشت مردم و پیشرفت کشور شود. این نشان میدهد که آمریکا مسئول مستقیم بسیاری از مشکلات و عقبماندگیهاست.
- ترسیم چشمانداز؛ جهانی بدون سلطه برای تمرکز بر پیشرفت.
باید چشمانداز نهایی را ترسیم کرد: جهانی که در آن هیچ قدرتی حق سلطه بر دیگران را نداشته باشد و همه ملتها بتوانند در فضایی امن و عادلانه، تمام ظرفیت خود را صرف پیشرفت و تعالی کنند. مبارزه با استکبار، مبارزهای برای رسیدن به چنین جهانی است. ایران بهدنبال حذف این مانع بزرگ از مسیر پیشرفت خود و همه ملتهای آزاده است.
- تبیین منطق بازدارندگی؛ مقاومت، کوتاهترین راه برای رفع خصومت.
ممکن است به نظر برسد که سازش راهی سریعتر برای رفع مشکلات است، اما تجربه نشان داده که سازش تنها به گستاختر شدن دشمن و افزایش خواستههای او منجر میشود. در مقابل، مقاومت و ایجاد بازدارندگی، دشمن را به این نتیجه میرساند که ادامه خصومت برایش هزینهزا و بیفایده است و این، تنها راه واقعی برای پایان دادن به این دشمنی و بازگشت به مسیر اصلی پیشرفت است.
